داستان زاهد و گربه
اي خردمند عاقل و داناقصه اي نغز و تازه بر خوانا گربه اي لاغر و مفنگي و خردرفت بهر شكار موشانا از قضا راه به سوي مطبخ برد مطبخ زاهدي مسلمانا ديد آن جا به آشپزخانه نعمت ايزدي فراوانا يك طرف مرغ و ماهي و...
View Articleاعترافات مضحک
اعتراف ميکنم بچه که بودم يه بار با آجر زدم تو سر يکي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!! تازه هي چند بارم پشت سر هم اين کار و کردم , چون هر چي مي زدم...
View Articleداستان کوتاه "متشکرم" : اثري از آنتوان چخوف
همين چند روز پيش، «يوليا واسيلي اِونا » پرستار بچههايم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسويه حساب کنم به او گفتم:بنشينيد«يوليا واسيلي اِونا»! ميدانم که دست و بالتان خالي است امّا...
View Articleزنان همیشه آینده نگرند
پیرمردی در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید. او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش بلند شد. همانطور که به دیوار تکیه داده بود آهسته...
View Articleبینش تصمیم گیری خوب
گروهی از بچه ها در نزدیکی دو ریل راه آهن، مشغول به بازی کردن بودند. یکی از این دو ریل قابل استفاده بود ولی آن دیگری غیرقابل استفاده. تنها یکی از بچه ها روی ریل خراب شروع به بازی کرد و پس از مدتی روی...
View Articleقاتل و میوه فروش
جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر از گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته، به یک دهکده رسید. چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. او جلوی یک مغازه میوه...
View Articleتصویر ذهنی
شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و با این «باور» که استاد آنرا به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آنروز و...
View Articleسخناني كوتاه از بيل گيتس
بيل گيتس هر از گاهی در دانشگاهها و دبيرستانهای آمريکا با دانشجويان و دانش آموزان ملاقات داشته و برای آنها سخنرانی می کند .گيتس اخيرا طی يک سخنرانی در يکی از دبيرستانهای آمريکا خطاب به دانش...
View ArticleArticle 1
ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ، تا اینکه دروغی آرامم کند. . . .......................................................................... تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی! یکی...
View Articleبه نگاهت نگاه کن
استفان كاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همینحرف انیشتین است كه میگوید:« اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید بهگرایشها و رفتارتان توجه كنید؛...
View Articleاندر احوالات شيخنا
روزی شيخ به انیشتین فرمود: یا انیشتین. انیشتین رویش را برگرداند و گفت بله. شيخ فرمود اول صدایم را شنیدی یا مرا دیدی؟ انیشتین گفت اول صدایتان را شنیدم. شيخ فرمود پس چرا میگویی سرعت نور از صوت بیشتر...
View Articleيك شعر بسيار زيبا از مرحوم حسين پناهي
مگسي را كشتم نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، استو نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد استطفل معصوم به دور سر من میچرخیدبه خیالش قندمیا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَمای دو صد نور به قبرش...
View Articleمورچه و شير
مورچه هر روز صبح زود سر کار می رفت و بلافاصله کارش را شروع می کرد و با خوشحالی هر روز کار زیادی انجام می داد. رئیسش که یک شیر بود از اینکه می دید مورچه می تواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار...
View Articleقدرت بیان
جان دوست صمیمی جک در سر راه مسافرتشان به منهتن پس از سفارش صبحانه در رستوران به جک گفت: یک لحظه منتظر باش می روم یک روزنامه بخرم. پنج دقیقه بعد، جان با دست خالی برگشت. در حالی که غرغر می کرد، با...
View Articleکسی را با انگشت نشانه نگیرید
مردی به پدر همسرش گفت :- عده بی شماری شما را بخاطر زندگی زناشوئی موفقی که دارید تحسین می کنند . ممکن است راز این موفقیت را به من بگوئید ؟پدر با لبخندی پاسخ داد :- هرگز همسرت را بخاطر کوتاهی هایش یا...
View Articleحرف درست
یک ضرب المثل چینی می گوید " یک حرف می تواند ملتی را خوشبخت یا نابود می کند " .بسیاری از روابط به دلیل حرف های نابجا گسسته می شوند . وقتی یک زوج خیلی صمیمی می شوند دیگر ادب و احترام را فراموش می کنند .....
View Articleآیا روح خدا در تو هم دمیده شده؟
چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ,, افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفر ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70...
View Articleوصیتـی زیبـا و مانـدگار از آلبـرت انیشتیـن
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.آن لحظه فرا...
View Articleشمس و مولانا
می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه یجلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرداز او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟مولانا حیرت زده...
View Articleزندگی و بادکنک
دوستی می گفت: اگر یه روز فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب بازی دیگهای برایش بادکنک میخرم. بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده. بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر...
View Article
More Pages to Explore .....